فلسفه تشکیل خانواده در غرب و اسلام
اندیشه فمینیست، به خصوص طیف رادیکال این جنبش، معتقد است که تسلط مردان بر زنان فرایندی است که از خانواده شروع میشود و به اجتماع راه پیدا میکند (رودگر، :١٣٨٨). از نظر جامعه شناسان فمینیست، خانواده محل اصلی ستم بر زنان است؛ با خانواده این ستم به جامعه کشانده شده و نظام سرمایهداری نیز از آن بهره مند میشود، این جامعه شناسان به عوامل گوناگون مربوط به جایگاه زنان در خانواده، یعنی مادری و تقسیم کار خانگی و وابستگی اقتصادی زنان توجه کرده اند.
مادری به عنوان حرفه ای تمام وقت، تفکر و آرمان ما را دربارۀ زنان شکل داده است و زنان به طور معمول، مثال کارهای ضروری و تکراری هستند؛ حال آنکه مردان کارهای خلاقانه انجام میدهند (سیدان، 1380) با این وجود این تعریف از ازدواج و تشکیل خانواده اصلا در ازدواج اسلامی قابل قبول نیست. چرا که تربیت در اسلام وظیفه انبیا بوده و مهم ترین بخش هویت ساز و تعالیدهنده جوامع است. البته اینکه وقتی یک زن برای خود هویت دینی تعریف نکند تربیت هم میتواند بی هدف ترین و خسته کننده ترین کار باشد که زن در غرب گرفتار آن شده است. اسلام سخترین کار عالم را تربیت میداند و لذا بهشت را پیش کش مقام تربیتی زن کرده است و آن را زیر پای مادران قرارداده است. امام خمینی (ره) معراج مردان را وابسته به فهم جایگاه معنوی زنان شمرده و فرموده اند مرد از دامن زنان به معراج میرود.
تامین نیازهای جنسی
نیازهای جنسی و تامین اسلامی آن در چارچوب ازدواج اسلامی به قدری ارزشمند است که احادیث اشاره دارند زمین از حضور فرد مجرد در عذاب است و کسی که ازدواج میکند دین خود را ضمانت کرده است و خداوند هم وعده یاری مالی داده است. اما در غرب به علت داشتن آزادی جنسی، فرد برای تامین این نیاز معنوی و جسمی نیازمند ازدواج و تشکیل خانواده نیست. در مواردی از کشورهای غربی که ازدواج دوم غیر قانونی است اما داشتن شریک جنسی متعدد نیز آزاد شده است. پس اساسا هیچ چارچوب و تعهدی برای نزدیکی زناشویی وجود ندارد و آن ارزشی که اسلام برای حضور مرد در حریم زنانه را قائل است؛ در غرب تحت عنوان تجارت جنسی با پرداخت اندکی پول میتوان به صورت ساعتی نیز تهیه کرد و هیج نیازی به مهریه و ازدواج شرعی نیست.
تربیت در ازدواج و اسلام
یکی از مصادیق آزادی زنان در غرب، آزادی از وظیفه پرورش فرزند و سپردن این مهم به نهادهای دولتی است. سیمون دوبووار، از نظریه پردازان مهم عرصه فمینیسم، با بهره گیری از مفهوم “دیگر”یا “دیگری” نتیجه میگیرد که در جوامع مردسالار فعلی، هویت زن نقش دیگری به خود میگیرد و در این وضعیت “دیگری” همیشه عامل مزاحم و برهم زنندۀ آزادی تلقی می شود. او در ادامه، این طور نتیجه گیری میکند که دو نهاد “ازدواج” و “مادری دو قید «بندگی» و اسارت «فراروی زنان» است و راه علاج را در نفی ازدواج و مادری و یافتن روح «آزادی» میداند (برگرفته از شاکری، 1386). بنابراین یکی از راههای آزادی زنان، رهایی آنان از قید تربیت فرزند است. اگر کودکی را دایه ای خوب یا مهدکودکی مناسب بزرگ کند، اگر بشود آموزش او را به دست مدرسه ای دولتی یا خصوصی سپرد، اگر امنیت و رفاه اجتماعی او را بتوان از طریق پلی و مددکارهای اجتماعی کنترل کرد و… در این صورت، دیگر پدر و مادر احتیاجی به ازدواج ندارند.
این درحالی است که هم علم روانشناسی و هم اسلام تاکید به پرورش کودک در دامن مادر و خانواده دارد و این ارتباط یک معامله پر سود دو طرفه است. زن در در ارتباط با کودک سلامت جسمی و روانی به دست می آورد و کودک با عواطف اصیل مادری شخصیت خود را با محبت پرورش میدهد. در احادیث دینی ما حتی بوسه که مادر به کودک میزند اجر تعلق میگیرد و مادر در عاقبت بخیری فرزند نقش دارد و رشد سالم کودک سبب تعالی دنیوی و اخروی مادر میشود. اسلام هرگر اجازه نمیدهد فرزند از حریم خانواده به دور شده و تحت نظارت خشک و بیاحساس حاکمیتی باشد.
طلاق: یکی از مسائلی که در خانواده غربی آسان است طلاق و فروپاشی است. اگر افراد آزاد باشند که هر زمان مایل بودند، دست از زندگی مشترک بردارند آنگاه نه زن و نه مرد، انگیزه ای برای سرمایه گذاری سنگین در این رابطه از خود نشان نمی دهند. اکنون در فرهنگ غرب، وجود کودکان تک والد معضلی بزرگ است. اگر فرهنگ جامعه برای مردان، دسترسی به روابط جنسی آزاد را فراهم کرده است بدون آنکه در ازای آن تعهد و پایبندی داشته باشند، مسلم است که بسیاری از مردان هرگاه تمایل داشته باشند زوج خود را رها میکنند. در این حالت، هنگامی که خانوادههای تک سرپرست عمومیت پیدا کنند، به طور قطع این مادران بوده و نه پدران که ناگزیر به بزرگ کردن فرزندان هستند (ویلسون ،:1388 111 تا 131). حال این نکته را در نظر بگیرید که اسلام چنین اجازه ای را نداده است که بنیاد خانواده سست باشد. اولا مرد را به طرق مختلفی وادار به تعهد کرده، دوم حتی بعد از طلاق هم نفقه فرزند با پدر است و سوم اینکه اسلام توصیه معاشرت احسن با زنان کرده است. به مردان اجازه نداده بدون تعهد با زنان باشند و در اخر هم منفورترین حلال ها را طلاق شمرده و زوجین را دعوت به مدارا و سازش و تفاهم کرده است و فروپاشی خانواده به این اسانی نیست.
اخلاق: غرب روابط را بر اساس سود و زیان مادی تعریف میکند و حتی در روابط زناشویی هم فرهنگ بازار حاکم است و در این حال سخت پیش میآید که مردی وفادار به زنی باشد که به او سود نمیرساند. در چنین حالتی مرد و زن به طور مساوی حتی مسئول پوشک نوزادشان میشوند و همه هزینه ها بین زن و مرد به طور مساوی تقسیم میشود. در روابط اجتماعی و خانوادگی در اسلام، سنگ بنای روابط سالم و حسنه انسانها، بـرپایـه اخـلاق بنـا نهـاده شـده است و همواره در آیات، روایات و دستورهای دینی، اخلاق مد نظر شارع مقدس بوده است. بر همین اساس، در تنظیم روابط انسانها قبل از آنکه آنها را بـه سـمت حاکمیت قانون و حقوق سوق دهند، آنها را به رعایت دستورات اخلاقی توصـیه نموده اند. این ویژگی در خانواده که زیربنای جامعه انسانی است، بیشتر رخ نمایانده است. بر این اساس، اگر روابط زوجین بـه جـای آنکـه بـرپایـه حاکمیـت اخـلاق استوار باشد، با ابزار حقوق اداره شود، سستی و سردی بر روابـط اعضـای خـانواده سایه میگستراند و زندگی بی روح و تهی از نشاط و شادابی خواهد شد. اگرچه این نوشتار، وظایف مشترک و اختصاصی زوجین را با استفاده از منـابع اخلاقی، فقهی و حقوقی مورد توجه قرارداده است، با این حال به دلیل ترجیح بٌعد اخلاقی بر مباحث قانونی و حقوقی، در زمینه روابط اخلاقی تأکید بیشتری داریم.
نفقه و مهریه:
در حقوق زن غربی چون اصالت با اشتغال زن است و الویت نقش آفرینی زنان در سیستم سرمایهداری است بالتبع حقوق مالی زن در خانواده تضعیف شده و خود مسئول امور اقتصادی خود میشود و حتی بعد از زندگی مشترک نیز این قاعده رعایت میشود. اما بالعکس در اسلام با تفاهم زوجین، زن اجازه اشتغال دارد ولی هیچ مسئولیت اقتصادی ندارد ولی بالعکس زن دارای حق نفقه و مهریه میباشد که مرد مکلف به پرداخت آن است. از نظر اسلام، تأمین هزینه خانواده و از جمله مخارج شخصی زن، برعهـده شـوهر است. وجوب نفقه جـزء مسـلمات فقـه و حقـوق اسـلامی اسـت و آیـات و روایات زیادی مؤید این مطلب اسـت. بـه موجـب مـاده 1107 قـانون مـدنی، نفقـه عبارت است از: مسکن، البسه، غذا و اثاث البسه که به طور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد و نیز داشتن خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم یا احتیـاج او به واسطه مرض یا نقصان اعضاء.
قوامیت یا مرد سالاری
زن غربی به بهانه برابری و مساوات با مرد، اعمال هرگونه ساختار مدیریتی در خانواده را معادل مردسالاری ترجمه کرده و آن را نفی میکند و سعی میکند مسئولیتهای خود رادر زندگی مشترک بالاتر برده و مستقلتر عمل کند همچنین بتواند قدرت مساوی با مرد در خانواده داشته باشد. اما در اسلام ما نه مردسالاری بلکه قیوم و قوامدهنده داریم.
این هم منطبق با روانشناسی زن و مرد و توجه به استعدادهای جنسیتی است. بر اساس آیه شریفه 34 سوره نساء، دومین وظیفـه مـرد، مـدیریت و ریاسـت او بـر خانواده است. سرپرسـتی و ریاسـت مـرد در دو بخش، قابل بررسی است:
الف) قوامیت شوهر: ریاست شوهر بر زن که در رابطه زوجیت است.
ب) ولایت پدر: ریاست پدر بر فرزند که در رابطه ابوت و بنوت است. برای استمرار حیات خانواده، مدیر و رئیسی نیاز اسـت تـا اداره امـور آن را بـر عهده گیرد.
تنها شکل مدیریت صحیح خانواده، همان است که دیـن اسـلام بـدان اشاره فرموده است. اما اسلام به دنبال ایجاد نظم برای ایفای درست نقش است. این برای برتری خواهی و استبداد نیست. چرا که مکرم ترین انسانها نزد خداوند متعادل مردان نیستند، بلکه متقیترین انسانها هستند و متقی در زندگی مشترک کسی است که بیشترین اهتمام را به امر الهی داشته باشد و خود را به سعادت برساند.
جمع بندی
ازدواج در اسلام بنایی مقدس و برنامهریزیشده است که بر پایه اخلاق، تعهد و مسئولیتپذیری استوار است. در حالی که غرب با نگاه مادی و فردگرایانه، خانواده را به سمت سستشدن روابط و فروپاشی سوق داده، اسلام با تأکید بر قوامیت مرد، نفقه، مهریه و تربیت فرزند، بنیان خانواده را مستحکم میکند. در اسلام، ازدواج نه تنها پاسخ به نیازهای جنسی، بلکه راهی برای رشد معنوی و ایجاد آرامش است. این تفاوتها نشان میدهد که مهندسی خانواده در اسلام، برخلاف غرب، بر پایه ارزشهای الهی و تعالیبخش استوار است.