گاهی در برخی از جنبه های زندگی احساس خلا می کنیم؛ انگار که موضوعی در زندگیمان کم است. گاهی ممکن است که خود را همانند پازلی تصور کنیم که چند تکه از خواسته های ما در آن جا افتاده است. برخی از ما ممکن است چنین حسی را راجع به ازدواج داشته باشیم. از طرفی هرچند ممکن است تصور کنیم مجردی دورهای سرشار از تجارب و آزادی های مورد دلخواه ماست ولی اگر عمیق تر بیندیشیم می بینیم که داستان به همین سادگی نیست؛ زیرا این سوال ما را رها نمی کند: آیا میتوانیم تمام ابعاد خدادای خود را تنها و بدون همراهی کسی شکوفا کنیم؟
در این فصل قصد داریم به درک بهتری از دوران مجردی برسیم. در واقع می خواهیم نشان دهیم که میان فهم متعارف از مجردی و فهم واقع بینانه چقدر همپوشانی و تا چه اندازه تفاوت وجود دارد. از نظر شما چه رابطه ای میان این دو فهم وجود دارد؟ نحوه برداشت ما از دوران مجردی نقش بسزایی نحوه عبور از آن دارد. وقتی که به تعریف و جایگاه واقعی مجردی پی ببریم سوالات سازنده ای در ذهن شکل خواهد گرفت و ما جهت عبور از آن ترغیب خواهیم شد. پس برای فهم مجردی لازم است بتوانیم زوایای مختلف آن را درک کنیم.