خودآگاهی هیجانی چیست؟
مطابق نظر روانشناسان، خودآگاهی هیجانی زیرمجموعهای از هوش هیجانی است که به توانایی شناسایی، درک و توجه به احساسات درونی فرد اشاره دارد. به عبارت دیگر، خودآگاهی هیجانی یعنی بتوانیم لحظه به لحظه بفهمیم چه حسی داریم و چرا چنین حسی داریم. روانشناسان معتقدند که هوش هیجانی شامل شناخت احساسات خود و دیگران، مدیریت آنها، همدلی و مهارتهای ارتباطی میشود. به طور مشخص، خودآگاهی هیجانی یعنی بدانیم دقیقاً چه احساسی داریم و منشأ آن چیست و بفهمیم که این احساس چگونه بر رفتار و تصمیمهایمان تأثیر میگذارد.
روانشناسان فعال در زمینه مشاوره خانواده میگویند: خودآگاهی هیجانی یعنی اینکه فرد بداند از این دنیا چه میخواهد و به زبان سادهتر، به حسها و نیازهای خود توجه بیشتری داشته باشد. به عنوان مثال، جوانی که میفهمد از ازدواج با فردی چه انتظاری دارد و ریشه نیازش به عشق و امنیت کجاست، کمتر تحت تأثیر چشموهمچشمیها و فشارهای بیرونی قرار میگیرد. در واقع خودآگاهی هیجانی به ما کمک میکند تا با دقت بیشتری به احساسات خود گوش دهیم، آنها را نامگذاری کنیم و بفهمیم در پس هر احساس نیاز یا خواستهای نهفته است.
پیامدهای نبود خودآگاهی هیجانی پیش از ازدواج
اگر قبل از ازدواج توجه کافی به شناخت احساسات و نیازهای درونی وجود نداشته باشد، پیامدهای منفی متعددی در پی خواهد داشت. به طور کلی، نبود خودآگاهی هیجانی میتواند منجر به اشتباه در انتخاب همسر، شدت اختلافات زناشویی و نهایتاً هزینههای مالی، زمانی و روانی زیادی شود. برخی از این پیامدها عبارتاند از:
* اختلافهای مکرر و سردرگمی در روابط: فرد ناآگاه به احساسات واقعی خود ممکن است نتواند نیازها و توقعاتش را واضح بیان کند. این موضوع باعث سوءتفاهم و گفتوگوی ناسازنده میشود. مطالعات نشان میدهد زوجهای دارای هوش هیجانی بالا میتوانند تنشها را مهار کنند، مصالحه کنند و راهحلهای رضایتبخشی بیابند؛ اما زوجهای کممهارت در این زمینه زمان زیادی را صرف بحثهای تکراری و اختلافات میکنند.
* هزینههای مالی اضافه: اختلافهای حلنشده و ناتوانی در درک یکدیگر ممکن است به سراغ هزینههای مالی برود. برای مثال، دو نفر وقتی در درک متقابل مشکل دارند، احتمال بیشتری دارد به مشاور روانشناس مراجعه کنند یا در بدترین حالت تصمیم به جدایی و طلاق بگیرند. طلاق علاوه بر زخم عاطفی، هزینههای حقوقی و معیشتی زیادی (از تقسیم دارایی تا گرفتن سرپناه مجدد) دارد. تحقیقاتی که رفتار زوجها را بررسی کردهاند نشان میدهد مردانی که به همسرانشان فرصت تصمیمگیری میدهند، ازدواجشان شادتر و احتمال کمتری برای طلاق دارند. در مقابل، نبود توانایی روحی در درک و ارزشگذاری همسر میتواند تبعات پرهزینهای داشته باشد.
* هزینههای زمانی و روانی: فشارهای مداوم عاطفی و روانی ناشی از سوءتفاهم و خشم زناشویی، انرژی زیادی میطلبد. وقتی زوجین نتوانند احساساتشان را کنترل کنند، ساعات و روزهای زیادی صرف مجادله، مشاورههای متعدد یا بازگرداندن نظم و آرامش میشود. این مسأله علاوه بر هدررفت زمان، سطح استرس و اضطراب را هم بالا میبرد. در درازمدت، تنشهای بیوقفه میتواند منجر به مشکلات روانی مانند افسردگی یا اضطراب شود که خود نیازمند درمان و در نتیجه هزینههای بیشتر است. به طور خلاصه، نداشتن خودآگاهی هیجانی پیش از ازدواج باعث میشود زوجین نتوانند با کمترین دردسر نیازهایشان را درک و حل کنند. در نتیجه نهتنها روابط آنها بهینه پیش نمیرود، بلکه وقت، انرژی و پول زیادی صرف سازشهای دشوار یا بر طرف کردن مشکلات بعدی خواهد شد.
به طور خلاصه، نداشتن خودآگاهی هیجانی پیش از ازدواج باعث میشود زوجین نتوانند با کمترین دردسر نیازهایشان را درک و حل کنند. در نتیجه نهتنها روابط آنها بهینه پیش نمیرود، بلکه وقت، انرژی و پول زیادی صرف سازشهای دشوار یا بر طرف کردن مشکلات بعدی خواهد شد.
الگوی مطلوب خودآگاهی هیجانی در آمادگی برای ازدواج
خوشبختانه خودآگاهی هیجانی مهارتی است که میتوان آن را تقویت کرد. برای رسیدن به آمادگی عاطفی مناسب قبل از ازدواج، میتوان مدل یا گامهای زیر را در نظر گرفت:
* شناخت احساسات و نیازها: به احساسات خود دقت کنید و تلاش کنید آنها را بشناسید. برای مثال، روزانه دقایقی را اختصاص دهید به «نامگذاری احساسات» خود (مثل شاد، غمگین، عصبانی، نگران). با این کار درمییابید چه چیزی شما را واقعا خوشحال یا ناراحت میکند.
* دلیلیابی ریشهای: وقتی احساسی پدید میآید، از خود بپرسید «چرا چنین احساسی دارم؟» مثلا ممکن است متوجه شوید ریشه ناامیدیتان از کمبود وقتِ تفریح، یا خشم از احساس بیاحترامی گذشته باشد. درک علتِ پشت هر احساس، به کنترل بهتر واکنشها کمک میکند.
* بیان مناسب احساسات: احساسات خود را به طور درست و محترمانه بیان کنید. به جای سرکوب کردن احساس یا انفجار ناگهانی، سعی کنید آن را با زبان ساده به همسر احتمالی یا یکی از نزدیکانتان (دوست یا مشاور) بگویید. مثلاً بگویید «امروز حس کردم نگران آینده هستم، لطفاً همراهی کن». این کار به یادگیری پشتیبانی اجتماعی و مهارتهای ارتباطی کمک میکند.
* توسعه همدلی و شنیدن: همدلی یعنی تلاش برای درک احساسات و دیدگاه طرف مقابل. با تمرین گوش دادن فعال (مثل تکرار خلاصه حرف شریک زندگی یا سوال پرسیدن درباره احساس او) میتوانید در مقابل ناتوانی در درک همدیگر مقابله کنید. این مهارت باعث میشود هر دو نفر بفهمند دیگری در پس هر واکنش چه حسی دارد و با همدلی مشکل را رفع کنند.
* مدیریت واکنش هیجانی: یاد بگیرید هنگام شدتگرفتن احساساتِ منفی (مثلا خشم یا اضطراب)، پیش از واکنش اقدام به آرامسازی کنید. روشهایی نظیر نفس عمیق کشیدن، کمی پیادهروی، یا عقبنشینی موقتی از بحث میتوانند به فرونشستن هیجانات کمک کنند. سپس با ذهنی باز و آرامتر، مسئله را بررسی و حل کنید.
تمرین مستمر این گامها به مرور به یک مدل ذهنی قوی تبدیل میشود. در نتیجه فرد قبل از ورود به ازدواج میفهمد که چه نیازهایی دارد، چگونه احساساتش را تنظیم کند و چگونه در مواجهه با زوج آینده گفتگو و حل مسئله کند.
خودآگاهی هیجانی، کلید کاهش هزینهها و انتخاب بهتر
وقتی یک زوج با خودآگاهی هیجانی وارد زندگی مشترک میشود، تأثیر مثبت آن را در تمام جوانب میتوان دید. اول اینکه، انتخاب شریک زندگی آگاهانهتر میشود: فرد میتواند نیازها و ارزشهای واقعیاش را بشناسد و مطابق آنها تصمیم بگیرد. این یعنی ازدواج با کسی که فقط مطابق معیارهای ظاهری یا فشار اطراف نیست، بلکه واقعاً با روحیات و اهدافش سازگار است. نتیجه چنین انتخابی، شادی و ثبات بیشتر در زندگی مشترک خواهد بود. بر اساس تحقیقات، زوجهایی که مهارتهای عاطفی بالاتری دارند زندگی مشترک رضایتبخشتر و بادوامتری دارند؛ در حالی که افراد بیتوجه به احساسات خود ممکن است زودتر از ازدواج خسته شوند یا به جدایی بیاندیشند. دوم اینکه، خودآگاهی هیجانی باعث میشود زوجین در موقعیتهای دشوار هزینه کمتری متحمل شوند. اگر فرد بتواند احساسات خود را به درستی مدیریت کند، بیشتر به گفتگو رو میآورد تا دعوا. به طور مشخص، زوجهایی که هوش هیجانی بالایی دارند، توانایی بهتری در حل تعارض و برقراری مصالحه دارند. چنین نگرشی جلوی تشدید مشکلات و تبدیل اختلافات کوچک به درگیریهای بزرگ را میگیرد؛ بنابراین هم وقت و هم پول زوج حفظ میشود (نیازی به تکرار مراجعه به مشاوره یا صرف انرژی روانی مکرر نیست). همچنین گوش دادن و درک متقابل باعث میشود تصمیمات مالی یا خانوادگی آگاهانهتر گرفته شود. مثلا زوج خودآگاهتر ممکن است به جای هزینهکرد در مراسمپرخرج و کپیبرداری از فرهنگهای نمایشمدار، با آرامش و سلیقه خودشان زندگی مشترک را آغاز کنند. در عمل، خودآگاهی هیجانی مانند چراغ راهنما عمل میکند: وقتی زوجها بدانند احساسات واقعیشان چیست، انگیزههای یکدیگر را درک میکنند و راحتتر به توافق میرسند، تعارضات پرهزینه کنار گذاشته میشود. پژوهشها نشان میدهد مردان و زنانی که همدیگر را در تصمیمات زندگی شریک میکنند، ازدواجشان شادتر است و کمتر در معرض طلاق قرار میگیرد. این یعنی در نهایت با درک و مدیریت احساسات، رضایتمندی زندگی مشترک افزایش یافته و هزینههای ناشی از جدایی یا مشاجرات شدید کاهش مییابد.
نتیجهگیری
خودآگاهی هیجانی شاید در ابتدا مهارتی سخت به نظر برسد، اما سرمایهگذاری روی آن سود زیادی دارد. خودشناسی عاطفی باعث میشود شما در انتخاب همسر، برقراری ارتباط و مدیریت زندگی مشترک موفقتر عمل کنید؛ در نتیجه ازدواج شادتری خواهید داشت و کمتر متضرر میشوید. هر چقدر زودتر یاد بگیریم نیازها و احساسات خود را بشناسیم و با آنها کنار بیاییم، فشارهای مالی و روانی کمتر و لذت زندگی مشترک بیشتر خواهد شد.به یاد داشته باشید که تمرین خودآگاهی میتواند با مشورت با روانشناس، مطالعه کتابهای خودیاری یا حتی نوشتن احساسات در دفترچه روزانه شروع شود. هر قدم کوچک در درک بهتر خود و شریک آیندهتان، یک قدم بزرگ در مسیر «ازدواج آسانتر و موفقتر» است. امیدواریم این آگاهی به شما کمک کند زندگی مشترکی سرشار از آرامش، تفاهم و شادی بسازید.